نمایشگاه کتاب گذاشته ن با 50 درصد تخفیف،
دو نفر اگه کتاباشون رو هم بشه 360، 0 میدن، 60 هم اشانتیون
یعنی90 تومن بدی اندازه ی 210 تومن کتاب بخری!
خیلی ناراحت کننده است که هیشکی رو ندارم با هم بریم بخریم
خیــــــــلی
بعــــــــــله!
مطلع شدیم که دوست صمیمی مون رتبه کنکورش شده 8000!
البته خبر خیلی موثقی نیست ولی خب فکر عم نکنم چندان بی راه باشه چون این دوستمون تاریخ دانشگاه اصفهان رو می خواست و نیاورد! کتابداری آوردن که اونم من نمی دونستم اصلا، الانم دارن روانشناسی می خونن، دانشگاه قرآن و عترت
خواهرم میگه هيچوقت از شکست کسی خوشحال نشو ولی مشکل من چیز دیگه است. بدم میاد از آدمایی که سر نمره شون/ رتبه شون/ موفقیت هاشون/ و کلا همههه چیییی شون قپی میان و قمپز در می کنن و میخوان بگن <<اون کاری که من دارم انجام میدم خیلی سخت تر از کاریه که تو انجام میدی، ولی من می تونم و موفق میشم و خیلی بهتر از تو هم هستم>>!!!
آره ارزش آدما رو کنکور تعیین نمی کنه مسلماااا ولی لجم گرفته از اون میزان قپی اومدن تو همه چیز!!
+بعد من خوره ی اینکه دوباره کنکور بدم افتاده به جونم! (فقط عم برای اینکه ببینم می تونم رتبه ی بهتری داشته باشم یا نه، وگرنه خیلیم خوشحال و راضی ام از رشته ام!)
شینیم باو
دو هفته دیگه اصول ت کنفرانس داریم در مورد "اشکال حکومت و نحوه ی اداره ی حکومت"
دیکتاتوری و یه قسمتی از دموکراسی با منه :)
مدیونید فکر کنید به خاطر علاقه ام به دیکتاتوری این قسمت رو برداشتم :))
+تصمیم دارم جملاتی از کتاب "من گوساله ام" رو براشون بخونم که ظاهرا نه ولی خیلی زیر زیرکی ربط دارن به درس
و نیز کتاب "دموکراسی یا دموقراضه" ی سید مهدی شجاعی
دیروز تو اتوبوس دانشگاه دو تا دختر داشتن با هم در مورد یه نفر حرف می زدن (بلند عم حرف می زدن)
یکیشون گفت به قول فلانی،طرف معلوم نیست از کدوم یک از دهات های یالغوز آباد پاشده اومده دانشگاه اصفهان فلسفه می خونه!! با اون لهجه ی مزخرف و دهاتیش!! اصلا معلوم نیست به زبون کدوم ده کوره ای حرف میزنه!!
اون یکی عم تایید می کرد
خیلی ناراحت شدمحالا نمی خوام تیریپ جامعه شناس بر دارم و قیافه بگیرم _کما آنکه هنوز چیز زیادی هم نخوندیم که _ ولی به محض ورود به این رشته می فهمی که باید به همه نگاه یکسان داشته باشی. روستایی و شهری چه فرقی دارن؟ کی گفته این بهتره اون بد تر، یا بلعکس؟؟
از کجا میاد این خود بزرگ بینی ها؟؟
یه پستی میخوندم تو وبلاگ نیکولای آبی که میگفتن زندگی هر کس به بخت جغرافیاییش هم بستگی داره. (نقل به مضمون _ خود پست رو می تونید تو خودشون بخونید) خب آره اینو قبول دارم،مثلا خود من اگه در شهرای حومه ی اصفهان یا کلا یه شهر کوچیک/ روستا به دنیا اومده بودم که دانشگاه نداشت،باید قید دانشگاه رفتن رو می زدم!
ولی این هییچ ربطی به اون نگاه خود برتر بینانه و شایدم نژاد پرستانه نداره مسلما!! کی گفته اونی که تو روستا به دنیا اومده،خانواده اش هم اجازه دادن، حق دانشگاه خوب اومدن نداره؟؟ درس خونده، قبول شدهچیش به شما؟؟ کی این حق رو ازش می گیره؟ شما؟
یعنی چی اونطور حرف زدن در مورد یه آدم؟؟
یکی از دوستام از ترک های فریدن نمی دونم یا فریدونشهر اصفهانهو خجالت می کشید این رو بلند بگه!! به خاطر جوک هایی که برای ترک ها ساخته ان! یا یه باری از روی لهجه ی فردی،حدس زدم که اونم ترک باشه،تا سوال کردم به وضوح جا خورد! و پرسید چطور؟!! که گفتم خوش به حالتون، من لهجه تون رو خیلی دوست دارم
خب چرا ما باید هر قوم یا شهروندای هر شهر رو یه جوری مسخره کنیم که باعث شه از هویت خودشون خجالت بکشن؟؟
البته من از خود اون افراد هم دفاع نمی کنم و اون ها رو هم مقصر می دونمبه شخصه هر جا به لهجه ام واکنشی نشون داده ان گفته ام که من اصفهانیم و باید با لهجه ی خودم حرف بزنماصفانی غلللیظظظ :)
یا هر جا چرت و پرت گفته ان در مورد همشهری هام،دفاع کرده ام و می دونم حرفام بیراه نبوده
روستایی ها رو / اقوام رو/ شهروند های شهر های دیگه رو/ نژاد های دیگه رو/ مهاجر ها رو/ هیییچکسسس رو مسخره نکنیم و خودمون رو بهتر و برتر ندونیم
میشه؟؟
درباره این سایت